•••
گفتوگو با حسین عبداللهزادهحقیقی
یک روز برای تحویل چند طرح که کشیده بودم به گراورسازی آقای رشیدیه رفته بودم. آن روز آقایان ناصری و عبدی مؤسسان حروفریزی زر که قبلا هم مدیران کارخانۀ کریم آزادی بودند، به آنجا آمده بودند و داشتند صحبت میکردند میگفتند ما همهجا مراجعه کردهایم که برایمان خط مناسبی برای حروفریزی بنویسند ولی موفق نشدهایم (حتی پیش آقای غروی که از معروفترین عربی نویسان ایران بود هم رفته بودند.) آقای رشیدیه به آنان گفتند که به ایشان (یعنی به من) کار بدهند. آن موقع من حدود بیست، بیستودو ساله بودم. آنها ابتدا با لبخندی _شاید حاکی از تمسخر_ با من برخورد کردند. اما آقای رشیدیه با اطمینان به آنها گفت ایشان را...