فلسفه‌ی دیزاین


مریم پوراسماعیل / نشریۀ تجربه / شمارۀ 15 / دی 1401

 

فلسفه‌ی دیزاین

یا فلسفه از آن‌چه فکر می‌کنید به شما نزدیک‌تر است.

حتی همین حالا که روبه‌روی لپ‌تاپ نشسته‌ام و قصد کرده‌ام درباره‌ی کتاب فلسفه‌ی دیزاین، نوشته‌ی گلِن پارسونز بنویسم، مطمئن نیستم برای این کار آماده‌ام یا نه. دو ماه و پانزده روز است که ذهن‌ام آمادگی درک هیچ‌جور موضوع انتزاعی را نداشته است. درعوض، تشنه‌ی پدیده‌های عینی، واقعیت‌ها و صداها و تصویرها و بوها و رنگ‌ها بوده‌ام. و چه چیزی انتزاعی‌تر از فلسفه (گاهی حالات درونی و احوال بیرونی آدم این‌جور به جنگ هم می‌روند)؟ احتمالاً سواد فلسفه‌ی شمای خواننده‌ی این متن بیش‌تر است از منِ نویسنده‌اش که تحصیل معماری کرده‌ام و شغل‌ام ترجمه است. مواجهه‌ی من با فلسفه بیش‌تر از خلال کار معماری و ترجمه بوده. مثلاً چیزهایی از آرای هایدگر درباره‌ی بودن در جهان خوانده‌ام، و چند کتابی درباره‌ی پدیدارشناسیِ مکان. بااین‌حال به نظرم می‌رسد یک تحصیل‌کرده‌ی دیزاین بهتر از یک فلسفه‌دان یا یک فیلسوف عُمق دشواریِ فلسفه‌ی دیزاین را درک می‌کند. چرا؟ چون همه‌ی تحصیل‌کرده‌های دیزاین می‌دانند که هیچ‌کس با نظریه‌‌دانستن دیزاینر نمی‌شود. دیزاینرشدن، بی‌بروبرگرد، مستلزم دست‌زدن به «کار» دیزاین است؛ عینیّت‌بخشیدن به چیزی‌ست از خلال اندیشه و عملِ توأمان. و ازآن‌طرف، جوهر فلسفه تفکر است: موضوعی انتزاعی. برای من، کنار هم قرارگرفتنِ دو کلمه‌ی فلسفه و دیزاین مثل کنار هم بودنِ دو میدان مغناطیسی‌ است که هم‌دیگر را به‌شدّت دفع می‌کنند. به «فلسفه‌ی دیزاین» نگاه می‌کنم و احساس می‌کنم هر آن ممکن است این ترکیب از هم بپاشد. شاید دقیقاً به همین دلیل است که فلسفه‌ی دیزاینِ گلن پارسونز، تنها کتاب جامع و مفصل درباره‌ی فلسفه‌ی دیزاین است.

خب، دیگر بیش‌تر از این نمی‌توانم مقدمه‌چینی کنم و ناچارم درباره‌ی کتاب بنویسم. گفتن از این‌که کتاب را افشین خاکباز، مترجم توانای کتاب‌های فلسفه، ترجمه کرده، یا مثلاً این‌که کتاب هفت فصل دارد، درد چندانی از من دوا نمی‌کند: طفره‌رفتن از پرداختن به موضوع اصلی‌ست. یک‌باره یادم می‌افتد جمله‌هایی از کتاب را که از خواندن‌شان حسابی سرِ کِیف آمده بودم، توی دفترچه‌ام یادداشت کرده‌ام. آهان. پیدایَش می‌کنم. در صفحه‌ی دوازده کتاب آمده: «آن‌چه فلسفه واقعاً به دانشجویان یا کاربرانش ارائه می‌دهد چشم‌اندازی ا‌ست گسترده‌تر درباره‌ی آن‌چه انجام می‌دهند و رابطه‌ی آن با سایر جنبه‌های مهم زندگی انسان. توانایی نگریستن به کارهای روزمره‌ی خود از چنین زاویه‌ای و اندیشیدن براساس جایگاه آن در طرحِ بزرگ‌ترِ چیزها از نشانه‌های فرهیختگی است و این همان چیزی است که فلسفه می‌تواند برای پرورش آن به ما کمک کند.» تا پیش از خواندنِ این کتاب نمی‌دانستم وقتی کسی را فرهیخته خطاب می‌کنیم، دقیقاً به چه جنبه‌ای از اندیشه و گفتار و کردار او اشاره می‌کنیم. خب، چه از این بهتر که فلسفه هم با همین زندگی هرروزه‌مان نسبت می‌یابد. با همین چیزهایی که لمس می‌کنیم و می‌بینیم و می‌بوییم و می‌شنویم. و احتمالاً فصل مشترک‌اش با دیزاین هم همین‌جاست: زندگی روزمرّه. حالا که قرار است از میانِ همه‌ی پدیده‌های روزمره، درباره‌ی نسبت فلسفه و دیزاین بدانم، در اتاق‌ام چشم می‌گردانم تا چیزِ دیزاین‌شده‌ای پیدا کنم. می‌خواهم آن چیز را نقطه‌ی توجه‌ام قرار بدهم و ببینم که فلسفه‌ی دیزاین چه‌اندازه در رابطه‌ی من و آن چیز اثر می‌گذارد. باعث تأسف است. جز بعضی کتاب‌های کتاب‌خانه‌ام- ازجمله همین کتابِ پیشِ رویم- تلفن همراه و لپ‌تاپ‌ام هیچ‌چیزِ واقعاً دیزاین‌شده‌ای در اتاق‌ام ندارم. ترجیح می‌دهم همین کتاب را مرجع‌ام قرار بدهم چون هم دیزاین‌شده است و هم دیزاینرش را می‌شناسم. اولین پرسش‌ها رخ می‌نمایانَند: یعنی چه که دیزاین‌شده است؟ اصلاً دیزاین یعنی چه؟ چرا فرش زیر پایت، به معنیِ درستِ کلمه، دیزاین‌شده نیستند؟ و این‌جاست که فلسفه به کمک می‌آید، چون شیوه‌های مشخصِ آزموده‌ای برای تعریف چیزها دارد (یادم باشد که نسبت سن دیزاین به سن فلسفه مثل نسبت سن نوه‌ی کوچک است به پدربزرگ). و فصل اول کتاب یاد می‌دهد چگونه تعریفی فلسفی از دیزاین داشته باشم. از دل پرسش از چیستی دیزاین، کیستی دیزاینر و چیستیِ کارِ او زاییده می‌شود. و پرسش‌های بعدی خودشان را نشان می‌دهند  مثلاً این پرسش که دیزاینرِ کتاب چگونه فهمیده کارش به «نتیجه» رسیده؟ چگونه می‌شود دیزاینری به خوبیِ او تربیت کرد؟ آیا کارِ او  فرمول مشخصی دارد یا گام‌هایی در آن هست که مبهم یا، حتی، اسرارآمیز باشند و در نتیجه نتوان توضیح‌شان داد و منتقل‌شان کرد؟ پارسونز این‌ها را مسائل معرفت‌شناختی دیزاین می‌داند و در فصل دوم به آن‌ها می‌پردازد: مگر نه این‌که می‌گوییم «فهم سؤال نصف جواب است»؟ پس از این‌که مسئله‌ها تبیین شد، حالا نوبتِ تلاش برای رسیدن به پاسخ‌هاست. پارسونز در این کتاب، نهضت مدرنیسم را چارچوبِ پاسخ‌گویی به پرسش‌های معرف‌شناختیِ دیزاین در نظر می‌گیرد.  چون این نهضت یکی از مدعیان پاسخ‌گویی به این مسائل بوده است و پارسونز آن را در این کار موفق می‌داند. همه‌ی چیزهایی که منِ دانش‌آموخته‌ی معماری از تاریخ مدرنیسم در ذهن‌ام دارم، در فصل سوم این کتاب، باز می‌شود. غیرممکن است دانشجوی دیزاین بوده باشی و «تزئین جنایت است»، قصارِ آدولف لوس، در گوشه‌ای از ذهن‌ات ماندگار نشده باشد. به کتاب‌های نشر مشکی نگاه می‌کنم و سادگی و خلاصگیِ دیزاین جلدشان، دل‌ام را می‌بَرد. وقتی در فصل سوم کتابِ پارسونز به بخش‌های بیش‌تری از نظریه‌ی لوس رسیدم و ارتباط‌اش را با دیزاین دیدم، بگی‌نگی ذوق‌زده شدم. اما چیزی طول نکشید که در مقدمه‌ی کوتاه فصل چهارم کتاب خواندم که عمده‌ی آتشِ انتقاد نسبت به مدرنیسم از گور همین مقاله‌ی لوس بلند شده است. درواقع مدرنیسم از قِبل مانیفست‌هایش پاسخِ مسئله‌ی معرفت‌شناختی دیزاین را حذف تزئین و پیرویِ فرم از کارکرد می‌داند (فرم از کارکرد پیروی می‌کند. چندهزار بار به گوش‌ِتان خورده؟) و اما کارکرد. اگر کتاب را نخوانده باشید تصوری ندارید از این‌که این کلمه‌ی به‌ظاهر ساده‌ی بی‌آزار قرار است در فصل پنجم کتاب چه دماری از چشم و ذهن خواننده درآورَد. ولی درست همین‌جاست که ترکیبِ دیزاین و فلسفه بالاخره با هم واکنش نشان می‌دهند. همین‌قدر اشاره کنم که فکرتان درگیر این موضوع خواهد شد که، مثلاً، اگر کتاب‌های دیزاینِ نشر مشکی را روی هم بچینید و گاهی روی‌شان بنشینید و تلویزیون تماشا کنید، آیا باز هم می‌شود از این گزاره استفاده کرد که: «کارکردِ کتاب کمک به مستندسازیِ دانش است»؟

خوش‌بختانه آقای پارسونز در فصل ششم به خواننده استراحتی داده و درباره‌ی موضوع‌های دل‌پذیری مثل زیبایی‌شناسی و فرم نوشته است. یکی از شیرین‌ترین مبحث‌های کتاب، بحث درباره‌ی سلیقه است. سلیقه‌ی خوب چیست؟ آیا نیاز است برای داشتن سلیقه‌ی خوب زحمت تحصیل و مطالعه و سفر و دیدن و شنیدن به خودمان بدهیم؟ این‌که بعضی‌ها دیزاین کتاب‌های نشر مشکی را خوب و بعضی‌ها آن را بد تلقی می‌کنند به سلیقه‌شان مربوط است یا دانش‌شان درباره‌ی دیزاین؟

کتاب را برمی‌دارم تا نگاه دوباره‌ای به فصل آخرش بیندازم: اخلاق. هوا ابری‌ست و اتاق تاریک. چراغ مطالعه‌ام را روشن می‌کنم. نور به سطح کاغذ بالکی کتاب می‌تابد. بازتاب‌اش ملایم و آرامش‌بخش است. صفحه‌ها از زیر انگشت‌ام سُر می‌خورند و بویی شیرین می‌دهند. یادم می‌آید در شناسنامه‌ی یک کتاب، برای اولین‌بار، خوانده بودم: «برای تولید این کتاب هیچ درختی قطع نشده است.» فصل هفتم درباره‌ی همین‌جور چیزهاست. همین‌قدر نزدیک، همین‌قدر ملموس، همین‌قدر مهم.

باری ...

فلسفهی دیزاین گلن پارسونز کتابی نیست که با اولین تورّقکردنها دوستاش داشته باشید، ممکن است حتی مدّتی از خواندناش دست بکشید اما احتمالاً، مثل من، دوباره بهسراغاش بروید و با آن آشتی کنید.

 

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید