ابراهیم حقیقی / روزنامۀ شرق / 22 مرداد 1399
هیچگاه با یک جعبهی بسیار بزرگ پر از شکلاتهای خوشمزه و در لفافهای رنگی پیچیدهی هوسانگیز مواجه شدهاید؟ راستش من هیچگاه شیرینی و شکلات دوست نداشتهام. اما این برق شوق و نگاه شادمانه را در چشم بسیاری از آنها دیدهام.
در کودکی هر وقت که یکی از عموهایم که در آبادان زندگی میکرد، به تهران میآمد، یکی از آن جعبههای بزرگ پر از شکلات خارجی را سوغات میآورد. من بیش از یکی نمیخوردم ولی همیشه زرورقهای رنگارنگ و پر از نقش، طلایی و نقرهای و آبی و ارغوانی را از بشقابهای پیشدستی مهمانهایمان برمیداشتم و در فرصت مناسب روی یک سطح صاف صیقلی یا شیشهای با ناخن صافشان میکردم و آن قطعات ارزشمند را دور از گزند روزگار لای کتاب به گنجینهی تیلههای رنگی و مدادهای و آبرنگ و کارست پستالهای نقاشی خراجی اضافه میکردم و به یکی از چند تا از همان جعبههای فلزی منقوشِ بازمانده از شکلاتهای قبلی که روی طاقچهی پشت پردهی زیرزمینمان جا خوش داشتند پس گنجینهام میافزودم که به تمام دنیا میارزید.
دیروزکه کتاب او جلوی و حجیم «همه تصویرسازیهای مرتفی ممیز با 2500 تصویر خاطرهانگیز از انوشیروان به دستم رسید، همان شوق پاک کودکانه با تپش تند قلب مثل هنگام رد بروجی با معشوق، آن دیر یافته، آن از خاطر نرفتهی مهربان، آن نم ریز سالهای خوب، برایم تکرار شد.
مثل شوق کودکانهی به دست گرفتن پروانههای رنگین بالِ در پرواز روی بزههای تازهی بهاری، لفاف به پلاستیکی برای دست بالی به آنچه در یک جعبهی سبز در انتظارش بودی در زمان اندک، اما دراز نمای اشتیاق، به کلیه تیزی دندان که گشوده شد، مثل آداب ورود از دروازهی همیشه بستری قلعهی آرزوهای قصهها با گشودن جلسه اول، برسم آداب مقدس همیشه قدیمی، ستارههای نورانی براق از فضا پراکنده شدند و نمایش برای تو که هنگام درسومشقهای ریاضیت و در دبیرستان، شروع به نگاه کردن به بیرون از لاک خانه و مدرسه کردهای و جهان، آغاز عشوهگری کرده، روی جلدهای کتاب هفته ورق زدن صفحات و اول تماشا کردن تصویرسازیها و سپس خواندن قصههای تازه، بامزهی قصههای کتابهای برای دیدارشان هر هفته انتظارش را میکشی. اگرچه بعضی از این تصاویر را بارها دیده بودم و چاپشدهی تعدادی را هم از آن خوددارم و بسیار برای دانشجویان نمایش دادهام. اما از دیدن روی زیبای معشوق مگر کسی هست که سیر شود؟
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
سعدیا دیدن زیبا نه حرام است ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
حرف از دلدادگی بماند که از اسرار عاشقی است.
هر که دلارام دید، از دلش آرام رفت
می چو فروشد به کام، عقل به ناکام رفت
ماریو بارگاس یوسا، کتاب فلوبر و مادام بورای را که نوشته «عیش مدام» نامیده. وام گرفته از این جملهی فلوبر در یک تامه:
«تنها راه تحمل هستی این است که در ادبیات غرقه شووی همچنان که در عیش مداوم» ورق زدن این دو جلد کتاب برای من به تعبیر فلوبر در غرقه شدن در هنر، عیش مدام است.
در این ورق زدنهای چندباره، ردیف میکنم آنچه در احساسم تلنگر میزند. تخلف، شیرین، شادمانه، غمگینانه، تاریک، نورانی، طنازانه، تاریخی، حماسی، مرد ماند. اسطورهای، شاعرانه، مستحکم، هیبت، شوخ، مرگبار، مستانه، عشوهگر، قدیمی، نوین، اسیری، پلید، رویایی، خشمگین، مظلومانه، وقیحانه، قلمرو، پرهیبت، متین، شریف، تفکر، ولنگار، پریشان، دیوانهوار، ابلهانه، سرگشته، یاغی، معترض، منتظر، بزدلانه، در سختار زبانیِ تمام اقوام و ملل دینای خاکی، روایت همهی این اوصاف که اندکی را ردیف کردم، در ادبیات و شعر، منجر به خلق شاهکارهایی شده که هنوز بشر، حتی از آبشنوره های اولیهی آن سیراب میشود، همچنین در مجسمه و نقاشی و موسیقی هم مثال بسیار است.
اندیشیدن و پرداختن براین اوصاف در تصویرسازی، همسو با جهان نوین، در کنار هنرهای نوجوانِ عکاسی و سینما که در روایت به همان سیاق هنرمندانهی کهن هستند، مثالها اندک است.
یافتن کلمهی مناسب در ترکیب هنرمندانه، در سابقهی دیرین شعر و ادبیات، ابتدا سینهبهسینه و سپس در کتابهای مراجعی جاافتاده شدهاند، کشف زبان تو در قصههای کوتاه و زمان معاصر و شعرند از آغاز قرن بیستم، حال و هوای دیگری میطلبد. این سابقه اندک، اما پر از ستارههای درخشان است. هدایت، جمالزاده، چوبک، گلستان، نیما و شاملو و فروغ و اخوان و .... مثل خیام و حافظ و سعدی و نظامی و فردوسی و ... در زبان جاریاند.
تصویرسازی درگذر از سنت به نو اما، محدودهای است باریک، یکی آنکه چون وابسته به تکنیکهای چاپ است، مخصوصاً وقتیکه چاپ پیشرفت چندانی نکرده باشد. دوم آنکه نقاشی نوین هنوز گسترۀ دنیا را به خود آشنا نکرده بود. سوم آنکه تنها پیشینهی تصویرگران، غیر از تجربیات حیرتانگیز نقاشان در طراحی، به چاپهای دستی آنها محدود بوده.
پس برای نمایش اینهمه صفتهای زبانی، نیاز به کشف و اختراع زبان تصویری تازهای است.
فقط با در دست داشتن رنگ سیاهوسفید، با اندک وسایل مانند مداد و قلممو، زغال و جوهر.
اولین تصویر کتاب در جلد اول از مجله سخن، تصویر را از سنت همینگوی است. نمایندهی موج نوری قصدی کوتاه که بر تمام نویسندگان آمریکایی دارد، اروپایی بعد از خود تأثیر گذاشت و ایرانیها به مدد مجلات و مترجمین راستکردار او را شناختند.
این تصویر آغازین مثل یک کلید در رمزگشایی نو بودن تفکر و رفتار مرتقی ممیز یاریدهنده است. شناختن هنرهای نو، در جهان در حال پوست انداختن، در همکاری با نشریات فرهیخته و معتبر روایت از نشانههای بعدی تیزهوشی یک طراح جوان دارد. آن هنگام که در کنار تمام تشنگیهای دانستن و بهروز شدن، باید در پی معشیت و سیر شدن و درس خواندن نیز باشی. برای آنکه سری درمیان سرها باشی راهی جز دارایی نبوغ و تلاش نیست. تصاویر اول کتاب همه حاکی از اشارات است. با دست و پای بسته در محدودیتهای چاپ با کلیشه، در یک یا دورنگ مستقل، که تا قبل از چاپ نمیبینش و فقط تو میدانی که چه خواهد شد. بعدترها که جلوی میرویم به دلیل نیازهای دفاتر معماری برای را ندوی نقشهها و پرسپکتیوها، زیپاتونهای نقطه (ترام) با تراکمهای مختلف برای نمایش خاکستریهای متفاوت و هاشورها و موجیها و شطرنجیها بازار میآید. مرتفی ممیز از اولین کسانی است که از این وسیلهی نوین استفاده میکند و تجربیاتش را در تداوم تاریخی صفحات کتاب میتوان دید.
بعدها که قلمهای گرافوس و راپیدوگران در کنار قلمهای هاشور و قلمهای فلزی ردین به جمع ابزارهای طراحی اضافه میشوند و سپس در آن کردن یاهای کنتراست گرفتن توسط لیتوگرافی و یا دستگاههای فتوکپی به مدد او میآیند. تجربیات نوجویانه ی او نهتنها پایهی نمییابند. بلکه هزار بار دو بار، نوجویانه تر سرریز میکنند.
کاش اینجا هم میشد تصویرسازیهای مجلۀ رودکی یا شکار و طبیعت را، که قطع بزرگ داشتند، در اندازههای دوصفحهای بزرگ دید که مثل هیجان دیدن فیلم بر پردههای عظیم سینما بود برای ما.
کشف تبدیل صفحهی سفید کاغذ با وسایلی ابتدایی در جهان نو، برای نوشترهای نو، برای روایت همهی احساسات درون شعر و قصه، با حفظ شخصیت مستقل و هنرمندی طراحانه، کاری است حیرتانگیز. بسیاری از کاریکاتوریستهای قرن بیستم هستند که در شاهکارهای خود در راستای کشف روایت این اوصاف ادبیانه برآمدند. اما آنها هر یک به استقلال، جهان تصویری خود را تنها با یک یا دو نوع خط (دمن) پرداختند. طراحی و کشف اینهمه شیوه و پردازش و تنوع ترسیم (دین) را در هیچ طراح دیگری سراغ فرارم. اینهمه تصویرسازی برای نشریات ایرانی باورنکردنی است. به یاد میآوریم که جای تصویرسازیهای بسیاری از پوسترهای و جلد کتابها به شغل مستقل هنوز در اینجا خالی است.
با برشمردن بقیهی آثار مرتفی غیر مثل نشانهها، پوسترها، جلد کتابها. ص6 صفحهآراییها و فیلمها و آموزش و راهاندازیها و نمایشگاهها و پیوند روابط بینالملل و .... در طول عمری کوتاه، احساس شرم میکنم که پس ما به چهکار آمدهایم؟ بازهم حضرت سعدی به مرد میآید:
به صبر بسیار بیایید پدر پیر فلک را
تازگی مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.
بر ساعد مشکی باید درود فرستاد که مثل همیشه برای قدرشناسی از استادش کاری کرده است کارستان. با صبوری و حوصله و کنکاش و پایمردی.
و سپاس از بنیاد ممیز که راه آن بزرگ را میپیماید. دست مریزاد.
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند، به همه کس بنماید.