شعرهای عزیز نسین
بیهوده
تو نیستی
این باران بیهوده میبارد
ما خیس نخواهیم شد…
بیهوده این رودخانهی بزرگ
موج برمیدارد و میدرخشد
ما بر ساحل آن نخواهیم نشست…
جادهها که امتداد مییابند
بیهوده خود را خسته میکنند
ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت…
دلتنگیها، غریبیها هم بیهوده است
ما از هم خیلی فاصله داریم
نخواهیم گریست …
بیهوده تو را دوست دارم …
بیهوده زندگی میکنم
این زندگی را قسمت نخواهیم کرد…
پیدا نمیشود
میخواستم کتابم را نذر تو کنم
به چشمهایت نگریستم
چشم نداشتی
میخواستم ببوسمت
به صورتت نگاه کردم
چهره نداشتی
میخواستم دستت را بگیرم
دست نداشتی
حرفهای دلنشین مرا نشنیدی
گوش نداشتی
دوست داشتم چیزی بگویی
زبان نداشتی
میخواستم کنارت بنشینم
کناری نداشتی
میخواستم کتابم را نذر تو کنم
اسم نداشتی
شعرم را کبوتر پس آورد
در این دنیا
زنی آنطور که باید
پیدا نمیشود
- مشخصات محصول
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر